سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نودهشتیا

صفحه خانگی پارسی یار درباره

دانلود دلنوشته ناقوس نژند نودهشتیا

دانلود دلنوشته ناقوس نژند نودهشتیا

دانلود دلنوشته ناقوس نژند نودهشتیا

نام کتاب: ناقوسِ نژند
به قلم: ستایش سادات حکیمی (Aramis.R_G)
ژانر: تراژدی
تهیه شده در انجمن نودهشتیا
دانلود دلنوشته غمگین
خلاصه: نمی‌گویم از چه بگویم تا وصف حال شوره زار دلم باشد. غم هایم، مرا میان شادمانی‌هایم رها کرده و من میان درست و نادرست های این آزمون سخت روزگار، مانده ام. آیا این دلتنگیست که بر سرم طبل می‌کوبد یا عاقلانه های ذهن درمانده ام؟ شاید هم… هنوز هم بر خود می‌لرزم از این که او را نجات داده ام، اویی که برای تک تک ساکنین دلم مجرم بود. چگونه خود را فدای خودخواهی کسی کردم که حتی تا لحظات آخر، به بلند پروازی های بی‌ارزشش می‌اندیشید نه منی که مقابلش جان می‌دادم. چگونه حاضر شدم؟ چگونه؟!

 

مقدمه:
قصه‌ام دیگر زنگار گرفت، با نفس‌های شبم پیوندی است.
پرتویی لغزد اگر بر لب او، گویدم دل: هوس لبخندی است.

خیره چشمانش با من گوید: کو چراغی که فروزد دل ما؟
هر که افسرد به جان، با من گفت: آتشی کو که بسوزد دل ما؟

خشت می‌افتد از این دیوار. رنج بیهوده نگهبانش برد.
دست باید نرود سوی کلنگ، سیل اگر آمد آسانش برد.

باد نمناک زمان می‌گذرد، رنگ می‌ریزد از پیکر ما.
خانه را نقش فساد است به سقف، سرنگون خواهد شد بر سر ما.

گاه می‌لرزد باروی سکوت: غول‌ها سر به زمین می‌سایند.
پای در پیش مبادا بنهید، چشم‌ها در ره شب می‌پایند!

تکیه گاهم اگر امشب لرزید، بایدم دست به دیوار گرفت.
با نفس‌های شبم پیوندی است: قصه‌ام دیگر زنگار گرفت.

#سهراب_سپهری

پیشنهاد ما
تا طلوع | شوالیه ماه کاربر انجمن نودهشتیا
آهوی مست | Melika.Y کابر انجمن نودهشتیا

(این دلنوشته رو تقدیم می کنم به تیم گرافیست نودوهشتیا. دوستان عزیزی که شاید تا به حال با هاشون ملاقاتی نداشتم، اما خالصانه دوستشون دارم. هنگامه، نرگس، هستی، کوثر، مینا، ساناز، ملیکا و فاطیما، خانواده نازنینم. مهتای عزیزم که همیشه و همه جا در کنارم بود، مدیر گلمون که همیشه هوای ما رو داره و در آخر ادمین محترم که این فرصت رو برای ما فراهم کردند.  از همتون صمیمانه سپاسگزارم)

دلم دیگر نمی‌کشد، گویا لولاهایش زهوار در رفته‌اند که قیژقیژ گوش خراششان، درای مرگ مانند در گوشم تکرار می‌شوند.
انگار یک چیزی گوشه گوشه‌ی قلبم دلگیر است. نمی‌دانم چیست؟ شاید احساسات غرق شده در دریای بی‌رحمی‌های روزگار باشد، شاید هم… غم‌بادهای غم انگیزی که در طول و عرض گلویم رژه می‌روند.
عجیب است نه؟ روزگار را می‌گویم. دو دستی به خوشایندهای لحظاتم چسبیده و هی فشار می‌دهد، هی فشار می‌دهد، نمی‌گوید چینی قرمز رنگ وجودم که بی‌تابانه می‌تپد ترک برمی‌دارد؟ آخ امان از صدای تیریک تیریک ترک های بی‌رحمی که به چشمان رنگ باخته ام پوزخند می زنند. برای چه گوش می‌دهم؟ یکی نیست بگوید: خب گوش‌هایت را بگیر.
گوش‌هایم را هم بریدم! بوی سوختگی به مشام می‌رسد. خوب که می‌گردم می‌بینم، خنده‌هایم اشک ریزان می‌سوزند و التماس گونه قهقهه سر می‌دهند.
کدام را باور کنم؟ صدای تمسخرآمیزی که در کمال ناباوری می‌شنوم و اشک‌های دردمندانه‌ای که اسید مانند می‌چکند و روی دلبرانه هایم فرود می‌آیند.
به که بگویم؟ اصلاً چه بگویم تا در باورها بگنجد؟!

 

دانلود دلنوشته ناقوس نژند